0

احیای دوباره در کوهستان : جادو در رشته کوه روئنزوری

بازدید 1466
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

ما اولین بار در کتاب The Adventure Gap با تایری مور ( Tyrhee Moore ) آشنا شدیم ، کتابی که در آن اولین آفریقایی – آمریکایی های که برای رسیدن به قله دنالی ( Denali ) تلاش کرده اند ثبت کرده است . تایری جوان ترین صعود کننده از میان ۹ نفر بود . رنج سنی از ۱۷ تا ۶۵ سال، متفاوت بود وماموریت آن ها ، فتح بلند ترین قله ی آمریکای شمالی بود . پس از این صعود در سال ۲۰۱۳، تایری دامنه ی صعود های خود را بیشتر کرد و توانست قله های Grand Teton ، Kilimanjaro و Aconcagua را نیز فتح کند . تجربه بالا و چالش هایی که در هر صعود با آن روبرو می شد باعث شد تا توجه همگان به او جلب شود و حالا او به عنوان یک مشوق ، طرفدار و یک شخصیت الهام برانگیز ، برای جوانان سیاه پوست است .

امروز، تایری ، چندی از خاطرات خود را که به موضوع ” فاصله ی طبقاتی میان رنگین پوست ها و سفید پوست ها ” معطوف شده است را برای ما تعریف خواهد کرد . با ما همراه باشید.

تایری مور می گوید :

در سال های اخیر ، بحث و گفت و گو راجع به رنگ پوست مردم در صعود های مختلف، به شکل زیادی، گسترده شده بود . با وجود این صحبت ها و صد البته، در میان بودن اسم من در این گفت و گو ها ، کمی احساس ناامیدی و خستگی کردم . من به یک استراحت نیاز داشتم . من به زمانی احتیاج داشتم تا کمی از این صحبت ها دور بمانم . صحبت هایی که از ۱۸ سالگی وحتی قبل تر از آن، در صعود های کوچکی که در مناطق کوهستانی داشتم،با آن سروکله میزدم. در هر مسیری باید به کسی توضیح میدادم که چه کسی هستم و برای چه کاری به اینجا آمده ام!

این مبحث ، برای مدت زیادی ، یکی از اصلی ترین موضوعاتی بود که روی آن کار میکردم و هنوز هم راه حل درستی برای آن نمی دانم . بقای انسان ها و کره ی زمین ، در خطر است . با خود گفتم دیگر وقت خستگی نیست . من باید برای دورماندن از این صحبت ها ، به سفری بروم . اگرچه ، درست مثل همیشه ، قبل از هر صعود بزرگی، برای آماده شدن، شنیدن صدای ذهن ، بدن و روح خود باید صعود کوتاهی انجام می دادم .

رشته کوه های روئنزوری ( Rwenzori Mountain ) :

ماه پیش ، برای پیدا کردن و شنیدن صدای بدن و ذهنم، قصد صعود به قله ای کردم . این ماجراجویی من ، باعث شد تا به قله های Rwenzori Mountain برسم . رشته کوهایی که بین اوگاندا و جمهوری کنگو قرار گرفته است . این رشته کوه ها از ۶ گران کوه تشکیل شده اند که در ارتفاع ۱۶٫۰۰۰ فوت ( تقریبا ۴۸۷۶٫۸ متری ) از زمین قرار گرفته اند .Mt. Stanley بلند ترین قله بین آن ها بود که در ارتفاع ۱۶,۷۶۲ فوت از زمین قرار گرفته بود . این قله های مرتفع ، بزرگترین رشته کوه های آفریقا را تشکیل داده اند . همچنین این کوه ها چندی از آخرین یخچال های طبیعی این قاره را نیز در خود جای داده اند .

صعود به قله کلیمانجارو ( Kilimanjaro ) :

در ماه ژوئن ۲۰۱۵ به تانزانیا سفر کردم تا به قله ی کلیمانجارو صعود کنم . این اتفاق درست بعداز فارغ تحصیل شدنم از دانشگاه بود . بدون شک ، این دوره یکی از مهیج ترین زمان های زندگی من بود. کارم با دانشگاه تمام شده بود و دیگر هیچ نگرانی نداشتم وخیلی آسوده به سرزمین مادری خود می رفتم. همیشه داستان های افسانه ای زیادی راجع به کلیمانجارو می شنیدم و دوست داشتم همیشه به تانزانیا سفر کنم . اگرچه ، روح من نیز از این موضوع خبر نداشت که صعود به قله هایی مثل کلیمانجارو ، بسیار سخت و طاقت فرسا است !

کوه پیمایی این کوه، کاملا معمولی است : صبح زود ، سرعت کم ، مسیر طولانی . اما چیزی که این کوه را بسیار شگفت انگیز کرده است حس ” در اکثریت بودن ” است . منظورم کوه پیمایی در عمق یک کوهستان و در طبیعت کاملا وحشی تانزانیا است ! تقریبا مدام از خودم می پرسیدم که انگار کسی از پشت سر به من خیره شده است !

زمانی که در کلیمانجارو گذراندم، بدون شک یکی از خاص ترین دوران زندگیم بوده است زیرا توجه من صرفا به خود صعود و تجربه ی آن بود . بجای این که حواسم با فشار هایی که روی یک فرد رنگین پوست بود، پرت شود ، این فرصت را پیدا کردم تا کمی نفس بکشم . می توانستم تا در هر قدم کوچک خود غوطه ور شوم و هر نفسی را که از بدنم خارج می شود را، بشنوم . برای اولین بار ، نیازی نبود تا ” باری اضافی” را برای رسیدن به قله با خود حمل کنم …

تجـــــربه ای برای تکــــرار :

من تجربه ی دوباره ی کلیمانجارو را ، به هر قیمتی می خواستم . برای اینکه دوباره به یاد بیاورم که چگونه افرادی با عشق و علاقه ، فارغ از هر گونه رنگ پوستی، در دل طبیعت ، زندگی می کنند ، می خوابند و حتی به یکدیگر نیز در این کوهستان، کمک می کنند . برای آن ها ، این طبیعت تنها چیزی بود که می شناختند و هیچ گاه نیز فکر نمی کردند که آیا به اینجا تعلق دارند یا خیر ! من با دیدن این صحنه ها ، الهام گرفتم !


صعــــــــودی دوبـــــــاره :

تا قبل از اینکه به رشته کوه روئنزوری صعود کنم، چیز زیادی راجع به آن نمی دانستم . یکی از دوستانم روئنزوری را در gps من قرار داد و از آنجایی که در آن لحظه، نمی توانستم این کوه ها را از ذهنم پاک کنم ، خیلی سریع فکرم به قله های کلیمانجارو معطوف شد . تمام خاطرات آن جا به سراغم آمد و مصمم شدم تا بار دیگر برای رسیدن به آن خاطرات، تلاش کنم . می خواستم دوباره آن فضای شگفت انگیز را بسازم ، اما این بار این کار را عمدی و برای به اشتراک گذاشتن آن با مردم کشورم انجام می دادم . مردمی که گاها ، اهمیت این وقفه های کوتاه را در زندگی خود، از یاد برده اند و هم چنان درگیر مسائل نژادی و رنگ پوست و گفت و گو های کلیشه ای راجع به ” وقف کل زندگی خود به کار ” هستند !

برایم عجیب بود . مسافتی نزدیک به ۷۰۰۰ مایل ( ۱۱۳۰۰ کیلومتر ) را، برای رسیدن به کشوری در قاره ی دیگر، طی کردم و هیچ گاه به این سوال که ” برای چه به اینجا آمده ای ؟ ” برنخوردم ! سوالی که از افراد سیاه پوست در کشور و خانه خود ( آمریکا ) بارها پرسیده می شود ! در حالیکه در اوگاندا، حتی بدون پرسش آن، به جواب رسیدم . ” من زاده شده ام تا از زمین خدا لذت ببرم ، درست همانطور که اجداد من، این کار را کرده اند.”

سخـــــن آخــــــــر :

به نظر می رسد که جادویی در خاک های “روئنزوری” نهفته است . آن کوه نوردان، باربر ها ، روستایی ها و همگی ساکنان آن ، شخصیت وجودی من را متبلور ساختند . در صعود های خود در Rwenzori و Uganda، حقیقتا به معنی” زندگی در زمین خدا ” رسیدم . از نوشیدن آب از دریاچه های خروشان و یا ضیافت و خوردن در جنگل های سبز آن . به نظر می آمد همه ی افراد حاضر در این کوه، کاملا با طبیعت ارتباط برقرار کرده اند. این ارتباط با طبیعت ، شکل های گوناگونی داشت . بعضی از آن ها با کار ، کمک به یکدگیر ، حمل و نقل وسایل و خلاصه هر کار مفیدی، این موضوع را به من اثبات کردند . با دیدن این صحنه ها ، مهر تاییدی بر بقای من در طبیعت خورد . من به اینجا تعلق دارم . من به طبیعت وابسته ام !

من از همه کسانی که در مسیر با آن ها آشنا شدم و تجربه من را بسیار لذت بخش تر کرده اند، تشکر می کنم . افرادی که در دانشگاه ، طبیعت را مطالعه کرده اند ، کسانی که برای چند دهه کوهنوردی می کنند ، افرادی که در این کوهستان ها از زمانی که راه رفتن را آموخته اند ، آب می خورند و …. . این یک صعود خاص برای من بود . شما حس ” خانه بودن ” را برای من تداعی کردید . شما به من نشان دادید که ” شکاف های صعود ” ( اشاره به فاصله طبقاتی میان رنگین پوستان و سفیدپوست ها ) در آمریکا، یک چیز ساختگی است و اگر کشور من همچین فاصله ای را درست کرده است ، می توانیم درست مثل شما، آن را از بین ببریم .

منبع : https://www.mountaineers.org

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *